مهرِگان

برابر شد بَر آن میزان، بَرِ مهر و بَرِ این ماه
بتابید نور و روشن شد، چو آن ساره، به هر سو راه

رسید نوبت به سی لحنی، به یک بعد از دو دَه باره
بگو با من به یاد داری تو آن آهنگ زِ گهواره

به مهر روزی و مهر ماهی، چو خورشیدی که برخیزی
خزانی نو به رقص آید، در این نوروزِ پاییزی

صدایی گفت زِ تُشتی زَر، همه بیدار و هم‌خانه
به گِرد‌آییم پِیِ برداشت، همی محصولِ چند ساله

بَر آن آبان که مهر می‌تابید، چو میترا شد به آناهید
که مهر یعنی طلوع باشیم، در این فصلی که می‌بارید

تهی از کینه و نفرت، زِ جامِ مهربانی مست
بپوش زیباترین‌اَت را، ضیافت‌ها در پیش است

بگیر دستم چو هم‌پیمان، در این هنگامه‌ی هجران
بیا با من که خوش آیی، به جشنِ مهر، به مهرگان

Next
Next

به چه می‌اندیشی؟