بهانه

عِین اَم و باز می‌شوم، شین زِ شراب می‌چِشَم
قاف و نشانه می‌روم، عشق و به ناز می‌کِشَم

واژه رو ساز می‌کنم، ساز و نواز می‌شوم
پرده زِ گوشه می‌دَرَم، شعرِ هَراز می‌زنم

هم تَب و تابِ تو بَرَم، هم به تو آب و گُل‌پَرَم
نیل به فُرات، به زنده رود، تا به سی‌ و سه پل رَوَم

مَه رو به خانه می‌بَرَم، آه زِ راه می‌دَرَم
در شب و روزِ آن سپهر، جز که به سوی مِهر نَرَم

نور رو نیاز می‌کنم، پرتوِ راز می‌کنم
راز و به گنجه می‌نَهَم، پیشِ تو باز می‌کنم

دیو زِ دیوان ببرم، دلبر و دیوانه شَوَم
دل چو ببیند بَرِ تو، دیده همه جان بِشَوَم

تشنه تو را طلب کنم، چون دَمِ دانه‌ای به نَم
می‌زنی شبنم بیش و کم، بر تن و بطن و باطنم

بر تو چکاوک چمنم، چَه‌چَهِ مرغ آن بِشَوَم
چون تو چنینِ من شوی، چین و چون و چنان شَوَم

بی تو غریبه در شبم، با تو چه نیک فَروَهَرَم
در تو قرینه می‌شوم، آینه شمسی قمرم

گر شکنند چراغمان، شمعِ شبانه هر شبم
چون تو شوی شعله‌ی شمع، شیفته و پروانه منم

تهی زِ خود، از تو پُر اَم، شد گل رازقی بُنَم
شعر و بهانه می‌کنم، تا به تو عاشقی کنم

Previous
Previous

عزیزم

Next
Next

خالی بود