Persian Sina Hafezi Persian Sina Hafezi

خالی بود

لحظه‌ها آبی بود
شب چه مهتابی بود
درمیانِ بسترِ شعرِ عِشا
….بینِ واژه‌ها بوسه عشق بازی بود

Read More
Persian Sina Hafezi Persian Sina Hafezi

نارام

من خُمارِ شب و شعر و شمعِ هر خلوتِ خویشَم
تو به چشمانِ بُلور و به دو صد حلقه‌ی نور می‌نازی

در پِیِ  مصرعِ  آخر به طلوع پرده بَر اُفتاد، دیدم که تویی
تو که نارام بر این صحنه‌‌ی دل، شکوهانه به شور می‌تازی

Read More